ماجرای ترامادول

ترامادول

تو يك محفلى نشسته ام ؛آقاى جوانى از خاطرات فروشندگى در داروخانه تعريف ميكرد ؛“شب جمعه اى، آقايي ژنده پوش و هپلى اوند تو داروخانه

صبحانه متفاوت

شامی، بربری، چای شیرین

عزیزانی که تذکر آیین نامه ای داده بودند درباره عدس پلو و تن ماهی و شکر؛بفرمایید شامی پوک و بربری و چای شیرین… بعله…اینو چی

شفای زنانگی

نوشته دکتر شیری درباره شفای زنانگی

چطوره حالت؟-خوبم، شما چطوريد؟ خيلى وقته بى خبريم از شما-خوابت را ديدم؛ در خواب از چشمانت عكس گرفتم؛ نشانت دادم و گفتم اين چشمها كم

تمشک

تمشک

مادرم یک خاله مرجان ثروتمند و زیباروی داشت که تاکنون به اقتدار و جذبه اش، خانمی ندیده ام؛این دو تا خواهر بسیار متفاوت بودند ولی

سوره انشراح

سوره انشراح

یکی دوماه قبل جهد بلیغی کردند که افراد زیادی را تخریب کنند، اسم و عکس من هم با عناوینی تحقیرآمیز در انواع سایتها و روزنامه

خیابان حسن آباد

خیابان حسن آباد

تو حسن آباد تهرون، از قبل به دنیا اومدن من اسم محله ما خيلى شيك و متفاوت بود : خیابون پاریس!حالا چرا پاريس آره و

نذر روز عاشورا

نذر روز عاشورا

سالها قبل در فرنگ یک رفیق بسیار بامعرفت داشتیم که متاسفانه گرفتار شده بود و حقا هم بیگناه بود؛ عاشورا بود و من و خانومم