خيلي از دختر خانمها با وجود شايستگي، شرايط ازدواجشان مهيا نميشود، فكر ميكنيد چرا؟
طرح موضوع: نکته مهمی که ذهن خیلی از خانمها را درگیر کرده است: من میخواهم ازدواج کنم، شرایط و ویژگیهای خوبی هم دارم اما کسی سراغم نمیآید.
در جواب بايد گفت، بخشي از اين بحث به شرايط اجتماعي فعليمان مرتبط است. اينكه بزرگترين گروه سني كشور، جوانهای ۲۵-۳۰ ساله هستند و دختراني كه ميخواهند ازدواج كنند در همين گروه سني هستند. از طرفي ميل به ازدواج در پسرهای این گروه سنی قرار دارند کم است. الان خیلی محتملتر است که یک پسر ۲۷ ساله ازدواج نکرده باشد تا ۲۰ سال پیش. چون یک طرف قضیه ازدواج پسرها هستند، میتوان نتیجه گرفت که چه اتفاقی برای دخترها میافتد.
نكته اينكه تا چند سال پيش، به صورت غالب كساني در بين خانوادهها بودند كه با اجازه والدین، جوانترها را به هم معرفی میکردند اما این روش دیگر کمتر مورد پسند دختران تحصیل کرده است و خودبه خود نقش خودشان در پیدا کردن همسر بیشتر شده؛ اجازه بدهید بحثمان را روی یک دختر از قشر متوسط جامعه كه از نظر ظاهري معمول است و تحصيلاتش را هم پشت سر گذاشته و حالا ميخواهد ازدواج كند، متمركز كنيم و ببينيم براي اين كار چه چالش هايي پيش رو دارد.
ديده شدن
محلهايي كه احتمال يافتن يك همسر بيشتر است جاهايي هستند كه شباهت هاي بيشتري وجود دارد. دختر تحصیل كرده با اشتغال بيشتر ديده ميشود. آدمهايي كه در آن مكانها هستند، چه خودشان و چه اطرافيانشان كانديدهاي بهتري هستند براي ازدواج. بالاخره شايستگي آدم يك جايي بايد ديده شود و يكي از اين جاها محل كار است.اين نكته در مورد محل تحصيل هم هست، اما من خيلي آن را توصيه نميكنم. چون محل تحصيل اقتضايش آزمون و خطاست. يعني از آدمها در محل تحصيل جديت كمتري براي ازدواج انتظار ميرود. ولي اينكه يك سري ارتباط ها در انتهاي دوره تحصيلي به سمت ازدواج برود طبيعي است. سومين جايي كه حضور در آنها ضرورت دارد، حلقه هاي ارتباطي communication ringsاست. منظور گروههاي اجتماعي در بيرون از محل كار است. مثلا بچه هاي دبيرستان يا فارغ التحصيلان فلان جا .البته در جامعه فعلي ما مفهومی به نام «كلاب» نداریم. کلاب NGO نیست و قرار نيست كار خاصي انجام دهند. كلاب فقط يك گروهي است که صرفا دور هم هستند. مثلا يك چيزي مثل انجمن شعر خيلي خوب است. خانوادههاي ما ارتباط هاي كوچه و خياباني و مهماني را نميپذيرند اما در عين حال گزينه هاي زيادي وجود ندارد كه بچه ها به صورت معقول همديگر را ببينند. ما در جايگاه معقولش ميتوانيم براي طبقه تحصيلكرده چنين محيطهايي را فراهم كنيم. گفتيم كه در گذشته سيستمهاي سنتي كاركردهايشان را داشتند ولي ديگر براي اين قشر كارايي ندارند و ما نتوانسته ايم سيستم جايگزيني براي اين طبقه تعريف كنيم. از طرفي، بنگاههاي ازدواج در ايران كه تلاش داشتند اين خلا را پر كنند هم موفق نبودند. ولي يك نگاه ميگويد وجود اين بنگاهها بهتر از نبودشان است. چون اگر قرار باشد من در ۲۵-۲۶سالگي هيچ كجا ديده – نشوم، حاضرم اين ريسك را قبول كنم و در يك موسسه پروفايل باز كنم. در آسيب شناسي اين بنگاهها بايد گفت، فلسفه وجوديشان خيلي خوب است ولي در عمل ميبيني چيزهاي ديگري ميشوند. مشكلي كه ناشي از اين است که جامعه هر چيزي را به چيز مدرني كه خودش ميخواهد تبديل مي كند. ميگويند؛ جامعه توسعه نيافته در توسعه نيافتگياش توسعه يافته است! همين هم ميشود كه با وجود فلسفه و نيت درست، جامعه اين نهادها را به چشم محل دوستیابی ميبيند.
خوب ديده شدن
نكته مبنايي اين است كه تو بايد درست ديده شوي. خوب دیده شوی. باید به ظاهرت برسي. به عنوان يك آدم با سليقه شناخته شوي. خوب ديده شدن هم درباره ظاهراست، هم در مورد رفتار. از طرفي، بعضي دخترها با مطالعه يك سري كتابها و شركت در بعضي كلاسها خيلي چيزها را ميدانند و كم كم نقاب همه چيزفهمي ميزنند، چيزي كه باعث ترس پسرهاي اطرافشان ميشود. اصلا بحث اين نيست كه پسر دنبال دختر بيعرضه ميگردد. نكته اين است كه شما ميتواني باعرضه باشي ولي ملت را نترساني. مشكلي كه در دخترهاي تحصيلكرده با عرضه داريم اين است كه به موقع نميتوانند از موقعيت مثلا يك همكار، خودشان را به يك همراه عاطفي خوب تغيير بدهند. مثل اينكه يك دكتر بخواهد در مسائل عاطفي هم از موضع قدرت صحبت كند. تاكيد ميكنم، ما با قدرتمند بودن دختر كه مشكلي نداريم، ولي در رابطه هاي كه با پسر دارد، پسر دوست دارد ناخدا باشد. تو نبايد زيادي قدرتنمايي كني كه به او حس بد دست بدهد. اين همان تاييد كردن ميل غريزي مردها به تسلط است و منافاتي هم با احترام به زن ندارد. يادمان باشد كه مرد و زن با هم برابر نيستند، متفاوتند. اگر برگرديم به بحث خودمان همان دكتر اگر بخواهد با همسرش از موضع قدرت حرف بزند خيلي مسخره است، همين قاعده را ميتوانيم ببريم به ارتباط يك زن قدرتمند با همسرش! اين سوئيچ كردن يك بازي رواني است كه من بتوانم آگاهانه وارد يك رابطه عاطفي معقول شوم. مردها دختر قدرتمند را دوست دارند، ولي براي ازدواج با او ترديد ميكنند.
از طرفي ديگر، گاهي دختري زيادي خودش را ضعيف و وابسته نشان مي دهد كه اين هم همان بي تعادلي است. مردها را نبايد ترساند. ترساندن مرد اينطور است: آرامششان را از آنها بگيري، جلوي پيشرفتشان را بگيري و لذتشان را مشروط كني. مردها با زني ازدواج ميكنند كه هم به خاطر بودن در كنار او لذت ببرند هم پيشرفت کنند و هم آرامش داشته باشند. اين password تمام مردهاي دنياست!