پسرکم عشق میکند کمدها وفایلهای مرا بگردد؛ امروز با کلی کشفیات تازه و عکسهای زیرخاکی اومد سراغم؛
-بابا این شمایی؟ چقدر لاغر بودی؟
سال ۸۱ بود احتمالا و من تو قرعهکشی هیات علمیها، مشرف به عمره اساتید و دانشجویان شدم؛
تو سوییت ما یک اناق اختصاص یافته بود به سه دانشجوی پرشور دانشگاه علوم وتحقیقات؛ یک آخوند ترک بسیار باصفا هم این سفرمان داشت.
اون آقای جوان کنار دست حاج آقا، امیرحسین نشاطی بود، حسابی حزباللهی و البته عاشق حضرت زهرا(س).
هر روز کلی بحثهای اعتقادی شیعه نسبتا افراطی میکرد با من؛ منم تجربهام کمی بیشتر بود و اکثرا هم حرص میخوردم از دستش، هم با آرامش گوش میکردم و گاهی نظراتم را هم میگفتم که بیاموزد به بقیه مسلیمن هم احترام بگذارد…
با وجود اختلاف زیاد فکری که داشتیم، پسر بسیار دوستداشتنی بود،
تو مدینه سرش خیلی درد میکرد، تو عکس هم معلومه، همچینی جونی هم نداشت، معاینهاش کردم، دیدم در معاینه حرکات چشم، چشم راستش انگشت مرا نمیتواند دنبال کند؛ ازش سوابقش را پرسیدم و فهمیدم در نوجوانی یک تومور مغزی داشته که بهبود یافته است؛ متاسفانه علائم و معاینات ساده نشان میداد که تومور با قدرت برگشته است.
چیزی نمیشد گفت و من هم حظش را منقوص نکردم؛ رفت بهداری بعثه و مسکن گرفت و به هر سختی بود محرم شد؛
اعمالش را با عشق و سختی به جا آورد، اکثرا تو هتل خواب بود تا رسیدیم شب آخر؛
دم آسانسور مرا دید و با هیجان گفت دکتر نمیای عمره وداع بریم؟
به شوخی گفتم شما حزباللهیها گناهاتون زیاده باید هی برید اعمال ومناسک؛ ما لات و لوتها، یک بار میایم اعمال؛ آما ابافضلی میاییم.
غش غش خندیدیم ولی شوخی شوخی رفتیم باهاش دوباره تنعیم؛ دلم میرفت واسش…
اومدیم میهن، تماسهایی داشتیم، یکبار هم اومد خونهام، با هم کلی حرفهای خوب زدیم؛ بابای گلی داشت بردش بیمارستان نیروی دریایی؛ اونجا تشخیص من تایید شد.
اون موقع تو مجله چلچراغ ازش نوشتم، هزاران نفر برایش نامه حمایت و عشق فرستادند و خوند.
یک ماه بعدش پر کشید.
تو دفترچه خاطرات عمرهاش، با معرفت جا به جا از تماس@های من هم نوشته بود… خیلی ماه بود.
امیدوارم به حق این ماه شعبان میهمان جان محبوبش حضرت زهرا بشود و بازماندگان داغدار این روزها کمی جانشان آرام شود.
مخلص
#علیرضاشیری
درود میفرستیم بر درگذشتگانمان و قول میدهیم به ایشان که قشنگتر زندگی کنیم.
اشتراک گذاری
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در telegram
مطالب مرتبط
۴ آذر ۱۴۰۳
گوش نیوش: سفر کردم که از یادم بری
۱۳ آبان ۱۴۰۳
گوش نیوش: مثل زهرا باشید که ذوقش را جدی گرفت
۱۲ آبان ۱۴۰۳
گوش نیوش: کودکان و اخبار جنگ
۴ آبان ۱۴۰۳
گوش نیوش: دزدگیر
۲۶ مهر ۱۴۰۳
گوش نیوش: زندگی جنسی جهنمی
۲۱ مهر ۱۴۰۳
گوش نیوش: قلاب
مطالب مرتبط
- ۷ فروردین ۱۳۹۹
- نوشته های دکتر شیری
- بدون نظر
۴ آذر ۱۴۰۳
گوش نیوش: سفر کردم که از یادم بری
۱۳ آبان ۱۴۰۳
گوش نیوش: مثل زهرا باشید که ذوقش را جدی گرفت
۱۲ آبان ۱۴۰۳
گوش نیوش: کودکان و اخبار جنگ
۴ آبان ۱۴۰۳
گوش نیوش: دزدگیر
۲۶ مهر ۱۴۰۳
گوش نیوش: زندگی جنسی جهنمی
۲۱ مهر ۱۴۰۳