از شهر زديم بيرون به سمت جنوب غر ، به عطش ديدار يك رفيق قديمى،من را نشوند تو باغچه اش، وسط سرماى غريب كش و با ته مونده هاى نجارى حياط پشتى، آتش افروخت. گرماى آتش صورتم را نواخت، سرم را بلند كردم و اجازه دادم سياهى آسمان پرستاره...
سالها قبل در دانشگاه شریف و با دانشجویان پرشرافت میهن، کارگاهی داشتم به نام « حل مساله» و دوساعت اول آن کارگاه به تبیین بحثی مهمتر گذشت به نام « فهم مساله» و آنجا عرض کردم که اگر مساله ای را نفهمیم، « احساس» حل مساله داریم. من برخلاف...
بقدری در یکسال گذشته درگیر درس و تز و مقاله بودم که به خودم قول داده بودم کلی کارهای مهم نصفه نیمه را بعد از ثبت پایان نامه ام دراواخر شهریور انجام دهم. اما دو سه هفته مانده به پایان وقت که در واقع اوج کارم بود دچار مشکل...
مطلب اول : مسوولین دقیقا با کی حرف میزنند؟«تخریب کنندگان اموال عمومی، پلیس نما هستند»« میخواستند از اول کسب و کارشان را در پلتفرم خارجی توسعه ندهند»درسهايي از جنگ روانى كه در اين سالها آموختم:
وقتی حمله ای در اینترنت به شما میشود، در واکنشها یا پاسخهایتان، فالوورهای خودتان را...
چیزی در فریاد زدن و خشم وجود دارد که به انسان احساس حقانیت میدهد و این احساس حقانیت سرآغاز « باطل» دیدن بقیه میشود. اینجا پروسه « تعصب» شروع میشود و برچسب زدن به بقیه،مجوز « خشونت» میشود.نازیها به یهودیها گفتند «زالو و خون مردم خوار» و قدم بعدیکشتن...
واضح است كه مطالبات مردم معترض بسيار بيشتر از مساله حجاب است، من در اين كپشن مشخصا درباره نوجوانان و افراط مذهبى نوشته ام
۱- اواسط دوره اينترنى بود،( سال ۷۸ احیانا)از سر علاقه عميقى كه به زبان عربى داشتم، يك كلاس مكالمه عربى پيدا كرده بودم طبقه دوم يك...
[سال] ۱۳۳۲ بوداول مهر کلاسهای دبیرستان [البرز] تشکیل شد. یک سرهنگی وارد اتاقم شد، نشست گفت که «من میخواهم این [دانشآموز] را ببینم.» گفتم: «شما پدرش هستید؟» گفت:«نه.»گفتم: «نماینده پدرش هستید؟» گفت: «خیر.» گفتم: «پس چه کار دارید؟»گفت «من دادستان سازمان امنیتم و این جوان را کار دارم.»گفتم «چه...
واضح است كه مطالبات مردم معترض بسيار بيشتر از مساله حجاب است، من در اين كپشن مشخصا درباره نوجوانان و افراط مذهبى نوشته ام
۱- اواسط دوره اينترنى بود،( سال ۷۸ احیانا)از سر علاقه عميقى كه به زبان عربى داشتم، يك كلاس مكالمه عربى پيدا كرده بودم طبقه دوم يك...