از بازی با بچهها خیلی چیزها میشه آموخت
راز جنگل را رسا یادم داد،
تاس میاندازیم و تو خونهها پیش میرویم وقتی به خونههای درختی میرسیم، میتوانیم تصویر زیر درخت (گنج) را ببینیم و اگر شبیه کارت وسط بازی بود، به خاطر بسپاریم تا وقتی به خانه کلید رسیدیم، اعلام کنیم کدام درخت حاوی گنج است.
طبیعتا خویشتنداری، نقشه کشیدن و به نرمی پیاده کردنش، فریب رقبا در این بازی تقویت میشود.
امروز دیدم خیلیها موقع بازی عمده همتشان این است که رقبا حذف شوند یا نقشهشان بهم بخورد به جای اینکه بگردند خودشان درخت به درخت تصاویر گنجها را به خاطر بسپارند،
بنابراین استراتژیاش پیروزی خودش نیست، بلکه شکست همه است،
باز خودش پیروز نمیشود البته اما بقیه هم پیروز نمیشوند و این میشود غایت بازی کردنش!
درست مثل زندگی کردن یکسری آدمها؛
از صبح وقت دارد رشد کند، خوب کار کند،
مطالعه کند،
فایل صوتی خوب بشنود،
اما تلاش میکند زندگی بقیه را بهم بریزد،
بدگویی و دوبهمزنی کند،
پروژههای مردم را عقب بیندازد
مثال عینی:
با پسرکم جمعه ظهری رفتهایم باشگاه تیراندازی اهداف پروازی، منتظریم مسوول جوان -که ظاهرا کارمند دولتی است و روز جمعه سر کار- به ما ادوات لازم را دهد:
گفتگو:
-موقع اذان است، نمیتوانید از امکانات مجموعه استفاده کنید
-کاشک وقتی زنگ زدیم و ساعت کاری را پرسیدیم، میگفتید بهمون که اینهمه راه نیاییم
-شما نپرسیدید که!
– حالا هم که اومدیم چیزی ننوشته اینجا (لجم در اومده بود)
-قبلا زده بودیم، باد کنده برده
-چقدر طول میکشه این نماز؟
-یک ساعت
– چرا اینقدر طولانی؟
– ناهار هم هست، این پرسنل استراحت نباید کنند؟ (با لحنی حق به جانب؛ شروع کار هم ساعت ۱۰ بود) البته بقیه محوطه هم اگر بروید، مسلمانند (لبخندی کنایهآمیز)
اینکه ذوق پسرکم (و فرزندان سرزمین) له شد و بغض کرد؛ اینکه لحن اون آدم چقدر ضد مشتری و ضد نماز بود و بچه را متنفر کرد،
اینکه به راحتی میشد همین قوانین را با همدلی و تشویق گفت،
اینکه چقدر خلق و خو مهمه….
مربی مجموعه با روی خوش پسرک را تحویل گرفت، اسلحه خالی بهش داد، درکش کرد و این زیبا بود، هرچند ما تیر نینداختیم و رفتیم؛ ولی بازی راز جنگل را در صحنه زندگی دیدیم:
«بعضیها به باختن تو بیشتر فکر میکنند تا پیروزی خودشان»
دلتان گرم و دستتان پر
اشتراک گذاری
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در telegram
مطالب مرتبط
۴ آذر ۱۴۰۳
گوش نیوش: سفر کردم که از یادم بری
۱۳ آبان ۱۴۰۳
گوش نیوش: مثل زهرا باشید که ذوقش را جدی گرفت
۱۲ آبان ۱۴۰۳
گوش نیوش: کودکان و اخبار جنگ
۴ آبان ۱۴۰۳
گوش نیوش: دزدگیر
۲۶ مهر ۱۴۰۳
گوش نیوش: زندگی جنسی جهنمی
۲۱ مهر ۱۴۰۳
گوش نیوش: قلاب
مطالب مرتبط
- ۵ تیر ۱۴۰۰
- نوشته های دکتر شیری
- بدون نظر
۴ آذر ۱۴۰۳
گوش نیوش: سفر کردم که از یادم بری
۱۳ آبان ۱۴۰۳
گوش نیوش: مثل زهرا باشید که ذوقش را جدی گرفت
۱۲ آبان ۱۴۰۳
گوش نیوش: کودکان و اخبار جنگ
۴ آبان ۱۴۰۳
گوش نیوش: دزدگیر
۲۶ مهر ۱۴۰۳
گوش نیوش: زندگی جنسی جهنمی
۲۱ مهر ۱۴۰۳