اين عكس قطعا از حيرتآورترين عكسهاى جهان است كه در خود هزاران حرف دربردارد؛
مادران تنها و بىپناه كه تنها پناهگاه كودك خويشند،
مادران تنها، به دليلى شوهرشان را ندارند:
مرگ همسر، طلاق، كار زياد شوهر در ديارى ديگر؛
در هر صورت تنهايى، تلخ است.
آنجا كه بايد هم مادر باشد هم پدر،
آنجا كه بابت زن بودن خويش و يك ساعت دندانپزشكى يا آرايشگاه رفتن، احساس عذابوجدان در عمق وجود خويش حمل ميكند،
آنجا كه بابت كوچكترين حرف فك و فاميل به فرزند خود، بسیار حساس ميشود،
مادران تنها، ثانيههاى خاصى خلق ميكنند:
شبها عليرغم خستگى براى دخترك پر انرژىِ بيخواب، قصهاى تازه ميگويند،
روزها در روزنامهها و سايتها و جامعه دنبال كارند كه فقط فرزندشان مدرسه بهترى برود،
وقتى دوتايى عصر جمعهاى پارك، كوه، تئاتر و سينما و مهمانى ميروند،
در تمامى اين صحنهها،
مادران تنها
برايم تجسم “مريم” تنها هستند وقتى مسيح را به اين زمين امانت داد.
———
تقديم به مادران تنها
پ ن
من مادران پناهنده را در اروپا ديدهام؛ تصور رنجى كه كشيدهاند انسان را از پا درميآورد،
خاطرم هست دوستى عراقى داشتم در لندن كه از هشت سالگى پناهنده شده بود با مادرش به انگلستان و مهندس بود. او مادر تنهاى دو فرزند بود كه از شوهر بيمسووليت لهستانىاش حدا شده بود و كارش كمك به زنان پناهنده بود. يك بار در كمپ زنان سورى پناهنده در جزاير يونان زنى را يافته بود كه با شوهر و پسر ١٤ ساله و ٤ ساله خود در شرايطى سخت منتظر جواب پرونده خويش بودند. مادر متوجه شده بود كه نگهبان يونانى پسرك ٤ ساله را مورد آزار جنسى قرار ميدهد و اگر اعتراض ميكرد كه معلوم نبود كجا آوارهشان ميكنند، شايد بازگشت به جهنم سوريه؛ اگر به پدر بچه ميگفت احتمال درگيرى و قتل شوهرش ميرفت و لذا سكوت كرده بود تا اينكه آمدند انگليس و مراقبت و …
نه اينكه رنج زنان تنها، در مناطق فقيرنشين همين تهران نباشد ولى فارغ از جغرافيا، چقدر مادر بودن سخت است.