کمتر سریالی این همه مرا به فکر فرومیبرد؛ گاهی اوقات وسط این سریال مکث میکنم و به هزار سال بعد میروم و مغزم هنگ میکند؛
همین بازی ذهنی را دارم با کودکی در قرن پنج که انگار تلاش کرده باشد عصر ما را تجسم کند! چه درکی داشته از ما؟ ما چه درکی داریم از سال ۳۰۰۰؟
داستان سریال، خیلی خلاصه درباره تکامل هوش مصنوعی است، ولی برای من نکات خاصتر هم داشته است؛
شهرکی ساخته شده بسیار پیشرفته که آدم پولدارها هزینه میکنند بیایند به آن جا تا با اتفاقاتى واقعی، بازی واقعی کنند (مثلا نقش نهضت مقاومت ايتاليا را بازی کنند علیه افسران نازی) همه چیز واقعی است به جز اینکه میهمانان شهرک، کشته نمیشوند!
کل این شهرک توسط برنامهنویسها از قبل نوشته شدهاند؛ خب اینجاست که سوالات شروع میشود.
خدای سازنده این شهرک یک انسان است که کوچکترین واکنش میزبانان شهرک را پیشبینی کرده ولی خود روباتهای انساننما نمیدانند روباتتد (فصل یک) و میپندراند که آزادند و اینجاست که آدمی با اعتقادات نصفه نيمه به خطر ممكن است بيفتد؛ زيرا همين قياس را درباره نسبت خداوند با انسان كه كند، دربست معتقد به “جبر” میگردد!
اما اگر اعتقادات بیننده تاحدى مجهز به برهان و تعقل هم باشد، از فیلم بسیار لذت میبرد بدون اینکه احساس جبر مطلق او را فرا بگیرد.
اشتراک گذاری
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در telegram
مطالب مرتبط
۱۳ آبان ۱۴۰۳
گوش نیوش: مثل زهرا باشید که ذوقش را جدی گرفت
۱۲ آبان ۱۴۰۳
گوش نیوش: کودکان و اخبار جنگ
۴ آبان ۱۴۰۳
گوش نیوش: دزدگیر
۲۶ مهر ۱۴۰۳
گوش نیوش: زندگی جنسی جهنمی
۲۱ مهر ۱۴۰۳
گوش نیوش: قلاب
مطالب مرتبط
- ۱۴ فروردین ۱۳۹۹
- فیلم و کتاب
- بدون نظر
۱۳ آبان ۱۴۰۳
گوش نیوش: مثل زهرا باشید که ذوقش را جدی گرفت
۱۲ آبان ۱۴۰۳
گوش نیوش: کودکان و اخبار جنگ
۴ آبان ۱۴۰۳
گوش نیوش: دزدگیر
۲۶ مهر ۱۴۰۳
گوش نیوش: زندگی جنسی جهنمی
۲۱ مهر ۱۴۰۳