توییت می‌کنم پس هستم

امتیاز مطلب

اين رفيق ما خيلى رو خودش كار كرده بود و واسه خودش كسى شده بود و از نظر كارى روان‌درمانگر محبوب و موفقى بود؛ خرج خونه پدر و مادرش را می‌داد، ولی باباش كه تقريبا هيچ دستاورد خاصى نداشت راه براه يه زخمی می‌زد به اين بنده خدا كه:

“نمی‌دونم واسه چى مردم ميان حرف‌هاى تو را گوش ميدن؟ پولشون اضافيه؟”
بزرگوار!
اين اعتماد به نفس بادكنكيت تو حلق ما؛
يرقان نمی‌گيرى اگه سالى يه بار به اين آدم بگى بهت افتخار می‌كنم… فكر می‌كنى چون بچه‌هات را تشنه اين تاييد خانواده نگه داشتى، مدال افتخار می‌گيرى؟

اشتراک گذاری

اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در telegram

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مطالب مرتبط

توییت می کنم پس هستم

مطالب مرتبط