ماه رمضان از کودکی برایم عجین است با خاطرات نیک، ما خونه مادربزرگمون، خیابان جامی حسنآباد بزرگ میشدیم، داییم دم افطاری هندونه میگرفت مینداختیم تو حوض، نون بربری تازه و حلوا ارده و تواشیح اسماءالله که ختم میشد به اذان موذنزاده
اولین روزه داریم برمیگرده به موشک بارون تهران که منو فرستادند نوشهر پیش عمه گیتی
عمهام زنی عجیب بود، مدیر مدرسه، معلم زبان دوره راهنمایی، مادر چهار فرزند کوچک که بعد ازدواجش همراه شوهر عمهام آمریکا رفته بود و خیلی دانا و خوشمشرب بود
من تازه تکلیف شده بودم (۱۳ سال) و به عمهام اعلام کردم روزه میگیرم. عمه سحر بیدارم میکرد؛ هر سحر، یک هنر تازه در سفره چیدن ابداع میکرد، موقع افطار هم کلی خلاقیت داشت و همه با ذوق مینشستیم دور اون سفره زیبا … که غم دوری از خانوادهام را میکاست.
اینطوریه که ماه رمضان برای من هنوز شیرین است
عمه جانم در چهل و هشت سالگیش سرطان گرفت و از دنیا رفت
به حکم دعای این ماه رمضونی: اللهم ادخل علی اهل القبور السرور؛ امیدوارم جان عزیزان رفته از خاک، در دیار دیگر، گرم و آرام و پر سرور گردد
و ما که هنوز فرصت زیستن داریم، طوری زندگی کنیم که جانی را گرم و روشن بداریم
مخلص
اشتراک گذاری
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در telegram
مطالب مرتبط
۴ آذر ۱۴۰۳
گوش نیوش: سفر کردم که از یادم بری
۱۳ آبان ۱۴۰۳
گوش نیوش: مثل زهرا باشید که ذوقش را جدی گرفت
۱۲ آبان ۱۴۰۳
گوش نیوش: کودکان و اخبار جنگ
۴ آبان ۱۴۰۳
گوش نیوش: دزدگیر
۲۶ مهر ۱۴۰۳
گوش نیوش: زندگی جنسی جهنمی
۲۱ مهر ۱۴۰۳
گوش نیوش: قلاب
مطالب مرتبط
- ۲۶ فروردین ۱۴۰۰
- نوشته های دکتر شیری
- بدون نظر
۴ آذر ۱۴۰۳
گوش نیوش: سفر کردم که از یادم بری
۱۳ آبان ۱۴۰۳
گوش نیوش: مثل زهرا باشید که ذوقش را جدی گرفت
۱۲ آبان ۱۴۰۳
گوش نیوش: کودکان و اخبار جنگ
۴ آبان ۱۴۰۳
گوش نیوش: دزدگیر
۲۶ مهر ۱۴۰۳
گوش نیوش: زندگی جنسی جهنمی
۲۱ مهر ۱۴۰۳