بقدری در یکسال گذشته درگیر درس و تز و مقاله بودم که به خودم قول داده بودم کلی کارهای مهم نصفه نیمه را بعد از ثبت پایان نامه ام دراواخر شهریور انجام دهم. اما دو سه هفته مانده به پایان وقت که در واقع اوج کارم بود دچار مشکل عجیب غریب جسمی شدم و نهایتا از دانشگاه خواستم بهم چهار هفته وقت بدهد که موافقت شد؛ اولین روز وقت اضافه مصادف شد با ماجرای تلخ شادروان مهساامینی و شروع فروپاشی خودم؛
مهمترین نوشته این چهل و هشت سال زندگیم( تز) را در تاریک ترین شب روحم به اتمام رساندم ، به قول خانم توران میرهادی، غم بزرگ را به کار بزرگ باید تبدیل کرد،
من نیاز جدی داشتم که خودم را در این طوفان سیاسی و اجتماعی بازتعریف کنم،
آنچه آموختم
۱-درمیانه هجمه بخشی از مردم رنجیده ای که هر واکنش متفاوت از خویش را به انواع اتهامات متهم میکنند، کوشیدم تمرین کنم توصیه غزالی را : تحمل جفای خلق و تمرین شفقت بر خلق؛ و حقا تمرین سختیست.
۲-برای اینکه بتوانم خودم را بازآفرینی کنم و اعتراضم را فهم کنم و درد مردم را میانبر نزنم و به عقده روشنفکر بی تفاوت مبتلا نگردم، سفری درونی را آغاز کردم.تمام مطالعات تاریخ معاصرم را مجددا مرور کردم، چندین کتاب خواندم درباره سیاست و اقتصاد سیاسی، بدون این معلومات و تفکرات جدید نمیتوانستم از بمباران رسانه های رادیکال و فشار تبلیغات اجنبی، سالم قسر در بروم ( که قطعا گریزی نیست)
۳-وقتی افسردگی تو را میخواهد ببلعد، یک کار کوچک منظم میتواند ارتباط تو را با واقعیت حفظ کند تا غرق نشوی. من از یکماه پیش بازبینی کتابی را شروع کردم که حاصل پیاده سازی پنجاه گوش نیوش این سالهاست. با اینکه امید زیادی ندارم که مجوز بگیرد اما به من قوت داد؛ کتاب نوشتن کمکم کرد خودم را پیدا کنم. امشب بازبینی کل کار تمام شد و به امید پروردگار ویراستاری آن نیز تا پایان آبان به اتمام میرسد.
۴- من قویا معتقدم رنج این روزهای میهن را نه با سیاه پوشی، بلکه با «هشیاری حافظی» است که میتوان «کیمیاگری» کرد. نباید مردم رنجیده خودشان را تنبیه کنند، نباید نویسندگان و هنرمندان و اهل اندیشه دست از خدمت بکشند. نباید به آتش افسردگی اجتماعی ، هیزم « دست از خدمت کشیدن» افزود. در کارنکردن هیچ فضیلتی نیست، درست خدمت کردن است که افتخار دارد .
۵- اگر عزیزی اعتراض کند اینها عادی سازی است، عرض میکنم جامعه افسرده فقیر توان اندیشیدن به مطالبات صحیحش را از دست خواهد داد.
۶- من “غم” دارم اما
به “افسردگی” نه میگویم،
شاید شما از نوشته من دردتان آمده باشد، دردتان به جانم؛ عفوم بدارید اگر توضیحاتم کافی نیست.
عکاس: رسا
خانه » نوشته های دکتر شیری » مهمترین نوشته این چهل و هشت سال زندگیم
مهمترین نوشته این چهل و هشت سال زندگیم
اشتراک گذاری
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در telegram
مطالب مرتبط
۴ آذر ۱۴۰۳
گوش نیوش: سفر کردم که از یادم بری
۱۳ آبان ۱۴۰۳
گوش نیوش: مثل زهرا باشید که ذوقش را جدی گرفت
۱۲ آبان ۱۴۰۳
گوش نیوش: کودکان و اخبار جنگ
۴ آبان ۱۴۰۳
گوش نیوش: دزدگیر
۲۶ مهر ۱۴۰۳
گوش نیوش: زندگی جنسی جهنمی
۲۱ مهر ۱۴۰۳
گوش نیوش: قلاب
مطالب مرتبط
- ۲۱ آبان ۱۴۰۱
- نوشته های دکتر شیری
- بدون نظر
۴ آذر ۱۴۰۳
گوش نیوش: سفر کردم که از یادم بری
۱۳ آبان ۱۴۰۳
گوش نیوش: مثل زهرا باشید که ذوقش را جدی گرفت
۱۲ آبان ۱۴۰۳
گوش نیوش: کودکان و اخبار جنگ
۴ آبان ۱۴۰۳
گوش نیوش: دزدگیر
۲۶ مهر ۱۴۰۳
گوش نیوش: زندگی جنسی جهنمی
۲۱ مهر ۱۴۰۳