در محله ما خانمی بود كه از این به اصطلاح خاله الكیهای خيلی از بچهها بود، شوهر اين زن به او خيانت میكرد و پدر و مادر يا برادر حامیای نداشت كه بدون نگرانی بتواند زندگیاش را جمع كند. حتی وقتی بعد از خريد به خانه برمیگشت، میديد كه شوهرش يك نفر را در كمد پنهان كرده. ممكن است خيلی از افرادی كه اين داستان را میشنوند، تصور كنند اغراقی شكل گرفته است، اما من اين خاطره را به وضوح به ياد میآورم. گلین خانم از همسرش جدا شد و با سختی دو پسرش را بزرگ كرد… آن زمان فرهنگ اينطور بود كه ننگ طلاق بر ازدواج دوم تأثير بدی داشت و داغ اين تصميم بر پيشانی زن سنگينی میكرد و به او به چشم يك سيب گاز زده شده نگاه میشد (الان هم خیلی فرقی نکرده). ولی اين خانم مجدداً ازدواج كرد و مجبور شد يكی از پسرانش را پيش پدرش بگذارد و پسر كوچكش را با خودش ببرد که همسر دوم تحمل نكرد و خانم هم نمیخواست بچه را به اين راحتی از دست بدهد و باز فرزندش را به دندان گرفت و طلاق گرفت و بعد از چند سال دوباره ازدواج كرد. صحنه بعدی پسری را داریم كه هفده يا هجده سال دارد و دچار بيماری دوقطبی است. بیماری که فرد حال و احوالش دچار نوسانهای شدید میشود و از سرخوشی شدید چند روزه به افسردگی وحشتناک چند هفتهای سقوط میکند. بيماری موجب شد پسر را از این روانپزشک به آن روانپزشک ببرند تا تثبیت دارویی درست حاصل شود و دست آخر پسر در بیست و هفت سالگی خودکشی کرد.
وقتي از زنانگی میگويم، چهره اين زن را دقیق به خاطر میآورم، چهره گلين خانم را وقتی به مسجد امير آباد رفته بوديم به خاطر میآورم. همچنین از یاد نمیبرم بيست و هفت سال دست و پا زدنش را فقط برای اينكه پاره وجودش بتواند كمی راحت زندگی كند و او هم مثل همه بچههای ديگر بتواند با همه وجودش از زندگی لذت ببرد.
نتيجه گرفتاریهای زندگی، فشارهای خانوادگی، ازدواجها و طلاقها، پدر و مادری كه در سلامت و تعادل نبودند، فرزندی است كه خودكشی میكند و مادری كه تمام میشود…
الان نمیدانم او كجاست… حالا خيلی از گلين خانمها دارند به اين بحثها گوش میكنند و من از دور دستشان را میبوسم، چرا كه يك هزارم اين سختی كه میكشند و اين نااميدی را كه تجربه میكنند، ما نمیتوانيم تحمل كنيم.
پ ن
این متن متعلق به همه مادران و پدران تنهاست؛
گلین نام خیلی از زنان و مردان سرزمین ماست.
اشتراک گذاری
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در telegram
مطالب مرتبط
۴ آذر ۱۴۰۳
گوش نیوش: سفر کردم که از یادم بری
۱۳ آبان ۱۴۰۳
گوش نیوش: مثل زهرا باشید که ذوقش را جدی گرفت
۱۲ آبان ۱۴۰۳
گوش نیوش: کودکان و اخبار جنگ
۴ آبان ۱۴۰۳
گوش نیوش: دزدگیر
۲۶ مهر ۱۴۰۳
گوش نیوش: زندگی جنسی جهنمی
۲۱ مهر ۱۴۰۳
گوش نیوش: قلاب
مطالب مرتبط
- ۲۸ تیر ۱۳۹۹
- نوشته های دکتر شیری
- بدون نظر
۴ آذر ۱۴۰۳
گوش نیوش: سفر کردم که از یادم بری
۱۳ آبان ۱۴۰۳
گوش نیوش: مثل زهرا باشید که ذوقش را جدی گرفت
۱۲ آبان ۱۴۰۳
گوش نیوش: کودکان و اخبار جنگ
۴ آبان ۱۴۰۳
گوش نیوش: دزدگیر
۲۶ مهر ۱۴۰۳
گوش نیوش: زندگی جنسی جهنمی
۲۱ مهر ۱۴۰۳