چگونه دیکتاتورها میتوانند هم عاشق ادبیات و هنر و خدا باشند هم اینقدر خطرناک باشند برای کل بشریت؟ دیکتاتوری خاصیتی دارد عجیب هم بر خود فرد هم اطرافیانش هم مردم
- خود دیکتاتور مبدل به یک خودشیفه هذیان زده میشود.
- اطرافیانش یا پاچه خوار متوهم او میشوند که به هذیانش دامن بزنند یا از بین میروند
- مردم به شدت از درون بی رحم و عوضی و بی اخلاق میشوند طوریکه سالها بعد از مرگ دیکتاتورهم این زامبی شدن تداوم می یابد و دیکتاتورک های متعددی پا به منصه ظهور میگذارند!
فروپاشی روانی دیکتاتورها در اواخر حکمرانی شان برای من امری اثبات شده است. ارتباط دیکتاتور با واقعیت بیرونی طوری مخدوش میشود که فقط آنچه را میتواند در بیرون ببیند که تایید کننده هذیانهای نارسیستی خودش باشد.
مطلب زیر را درباره روحیات معنوی و شعر دوستی و قلب نرم صدام بخوانید تا ببینید از چه چیزی باید بهراسیم. زمانی که جنایت وجه مذهبی پیدا میکند ، در ذهن جنایتکار مبدل به امری مقدس هم میشود ،همانطور که فرد خودشیفته نمیفهمد که همسرش یا فرزندانش در حال فروپاشی هستند ، فرعونها نیز متوجه نمیشوند که ملت ها در حال پودر شدن هستند و تفسیری که از رنج مردمشان میکنند معمولا لوله کشی به متافیزیک دارد . ظاهرا مذهبی کردن جنایت شیوه بسیار موثری برای خفه کردن ندای درون است و این مکانیسم در شکنجه های تفتیش عقاید و زندانهای کشورهای ایدئولوژیک به کار میرود تا بازجو احساس بهتری به خودش داشته باشد. ( برای من خیلی مهم بود چگونه فرد اینقدر میتواند anti-social باشد )
دین نمایی دیکتاتورها فقط جهت اقناع افکار عمومی نیست بلکه برای توجیه درونی خویش هم هست. صدام بارها و بارها نشان داده بود که اهل نماز و زیارت است :
حتی در تصویر او در دادگاه قرآن بدست دارد ولی او همان کسیست که به قول لطیف یحیی( بدل عدی پسر صدام ) آدمها را زنده زنده در چرخ گوشتهای مخصوص زندانهای خویش می انداخت یا در قیام شعبانیه شیعیان عراق در سال ۱۹۹۱ ، دهها هزار شیعه را قتل عام کرد و کربلای معلا را با خاک یکسان کرد و حرم مطهر را طوری آسیب زد که هیچ داعش و نیروی آمریکایی جرات آنرا ندارد :
دین در دست دیکتاتورها بیشتر یک مکانیسم دفاعی است برای تغذیه جنبه ضد اجتماعی خویش (anti-sociality) و خودشیفتگی ( narcissistic )
نوشته زیر را شیرعلی نیا در کانال خود درج کرد برایمان :
رگههای معنویت در سخنان صدام هم پررنگ بود. در پیامی به مناسبت آزادی فاو در اواخر جنگ نوشت: «از طرف همهی مردم شریف، خدا را سپاسگزارم و سجدهی شکر به جای میآورم. سرزمین فاو را میبوسم و این بوسه بر عظمت و شکوه اخیر امت عرب است. خون شهیدان ما اینجا را مقدس کرده است، این سرزمین شهادت را میبوسم… درود بر آنها به یاد عظمتشان، هماکنون میتوانم آنهایی را که فریاد برمیآورند «اللهاکبر» تصور کنم. بهپیش، عقبنشینی نکنید، به پیش بروید. در پناه گامهای مبارکتان و بعد از سایهی خداوند، تحت پوشش هواپیمایی هستید که همچون شاهینها، از سلحشوران دلیر این آسمان هستند. برادران در حالی که این پیروزی را خداوند در فاو به ما عطا کرد، خدا را شاکریم و در حالی که نقش شهدای پرهیزکار را با همهی عظمت و شکوه آنان که برای آزادی فاو به اعراب و عراقیها تقدیم شد گرامی میداریم.»
این پیام را با این عبارتها به پایان برد: «اللهاکبر، حق بر باطل پیروز خواهد شد. اللهاکبر، عزت برای اعراب، اللهاکبر، عظمت برای عراق. اللهاکبر، نادانان نابود خواهند شد.» (جنگ ایران و عراق در اسناد سازمان ملل متحد، ج۱۰، ص۳۵۱ تا ۳۵۶)
همین فرد واضحا صدها هزار عراقی را در جنگ با ایران و کویت و استخبارات و شکنجه گاههای مخوف خویش از بین برد و به همین میزان میلیونها خانواده عراقی را داغدار کرد ، فقط هذیانهای خودشیفتگانه narcissistic delusions میتواند باعث چنین دوگانگی بشود که فرد جنایت خویش را خدمت بینگارد.
ادبیات مشابه دیکتاتورها برای توجیه سرکوب مردمان متفاوت از خود با تغییر نام قربانی ، تسهیل تر شده رخ میدهد
- از بین بردن یهودیان برای “نجات” المان از دست “رباخواران زالوصفت”
- نجات عراق از دست مگسهای مذاحم ایرانی ( صدام)
- پاک کردن کشور از دست خیانتکاران و مخالفان تمدن ( محمدرضا پهلوی و ساواک)
در سینما در سریال بازی تاج و تخت game of thrones هم دیدیم که گروهی به شدت ایدئولوژیست ، هر آنچه شکنجه و محدودیت برای مردم خویش به ارمغان آوردند و این را مسیر سعادت میپنداشتند
یا در سریال داستان ندیمه the handmaid`s tale نیز چنین تمی به زیبایی به تصویر کشیده شده است. گروهی که معتقدند صنعت و مدرنیته موجب از بین رفتن نسل انسان شده است ، حکومت را در دست میگیرند و زنان را به کل دستگاه جوجه کشی مورد هر نوع استثمار جنسی و بردگی قرار میدهند و کلی زن برتر نیز ناظر همین وضع است !
در مجموع سوال اصلی باقی میماند و آن اینست که دقیقا چه چیزی یا چه مکانیسمهایی باعث میشود فرد خودشیفته و متصل به قدرت ، اخلاق ضد انسان پیدا نکند ؟ من با مطالعه روانشناسی افراد دیکتاتور و خوانش نهج البلاغه امیر المومنین به فرمول زیر رسیده ام :
- خودسازی و تمرینات مدام خودآگاهی self-awareness با حضور افراد مورد اطمینان خارج حوزه قدرت و نه دست نشانده
- اطرافیان دلسوز ولی بسیار قدرتمند که او را به موقع کنترل کنند به جای مجیزگویی
- دستگاههای نظارتی مردمی جهت فهم انحراف خویش و صحبت با مردمان مخالف خویش و فقط در حلقه دوستان خویش نماندن و دچار هذیان دسته جمعی نشدن
- تشویق مطبوعات و رسانه های رسمی متفاوت
- تقبیح بادنجان دورقاب چینها و طرد ایشان برای جلوگیری از فرعون شدن
- روحیه طنز و تقویت طنز درباره خود جهت فهم نرم حقیقت نگاه مردم