داستان فیلم و شخصیتها :
داستان فیلم درباره یک شرکت خصوصی است که با وزارت دفاع قرارداد بسته است که در بازگشت بعضی سربازان آمریکایی که دچار آسیبهای روانی در جنگ شده اند (PTSD) به زندگی عادی ، دوره آموزشی برگزار کند ولی درواقع کارهای دیگری در ظاهر این زندگی ۶ هفته ای در حال انجام است . تیمی علمی در غذای سربازان بینوا که برای بازتوانی به این مرکز آمده اند ، دارویی خاص را امتحان میکند که حافظه آنها را تقریبا پاک میکند که فرد با به یاد نیاوردن وقایع جنگی ، رنج نبرد . به قول یکی از اساتید ما ، حافظه ما که برود عملا گذشته و تاریخچه و حسها و عمده زندگی ما از بین میرود !
جولیا رابرتز در نقش زنی درمانگر Heidi Bergman که در زندگی خویش تنهاست و همه عمرش تلاش کرده که مستقل باشد و با رسیدن به این شغل تمام تلاشش را دارد میکند که خودش را اثبات کند ، اصلا خبر ندارد که چه پروژه جهنمی در این محل بازتوانی روانی در حال پیاده شدن است و بعد از فهم اصل داستان دچار یک سوال عظیم اخلاقی میشود که ایا ادامه دهد؟
آیا وقتی مریض نمیداند چه پروسه ای روی او انجام میشود ، مجازیم ادامه دهیم؟ پاک کردن حافظه یعنی از دست رفتن خیلی تعلقات حتی خوب کنار خاطرات بد ، چقدر مجاز است این کار؟
فیلم شما را با این سوالات مواجه میکند و البته خود داستان نیز جذابیت دارد زیرا با فلش بکهای متعددی که دارد ، شما را هیجان زده نگه میدارد.
موضوع جالب برای من در این فیلم داستان بی وجدانی تیم تحقیقاتی شرکت دارویی بود که به هر قیمت میخواست امتیاز بزرگی از وزارت دفاع بگیرد برای عقد قرارداد و دراین بین اینگونه خودش را توجیه میکرد که سربازان بعد از یک ماه حس خوبی دارند! اینکه این حس به چه قیمتی حاصل شده ، ابدا براشون مهم نبود.
جولیارابرتز در زشت ترین فرم ظاهریش در اولین حضور تلویزیونی اش ظاهر شده! موی چتری او مثل دشنه به قلب هوادارانش فرو میرود !
کاراکتر جالب و آپولویی این سریال یک کارمند وزارت دفاع است Dod=department of defense است به اسم Thomas Carrasco که عملا کسی در محل کارش به او محل نمیگذارد ! او وسواس دارد که همه کارهایش دقیق انجام شود ولی کند است و همین دستمایه فیلمساز میشود که او را در عین دست و پا چلفتی بودن ، بسیار دقیق و پاکدست نشان دهد که البته هم هست. در یک مواجهه بسیار مهم بین او و کالین ( سرپرست مکار پروژه) کالین برای مرعوب کردن تام ، به او میگوید تو سالها زحمت میکشی که خودت را در محل کارت اثبات کنی ولی عملا جز حقارت چیزی دست تو را نمیگیرد و این نقطه عطف فیلم در نشان دادن مشکل سازمانهای بزرگ است که فردیت منحصربهفرد افراد ممکن است نادیده گرفته شود و این خودش موجب کاهش کارآمدی و احساس باارزشی ایشان میگردد .
یکی از مطالبی که خیلی مرا به فکر فرو برد این بود که ما هزاران نفر آسیب دیده شدید روانی در جنگ ایران و عراق یا شاید الان سوریه داشته باشیم ، ایا کسی اقدامی دقیق برای بازتوانی این افراد در بازگشت به زندگی عادی انجام داد ؟ منظورم مشخصا افراد دچار اختلال پس از ترومای روانی PTSD ( مثلا موج انفجاریها) نیست که در مراز اعصاب باید درمان شوند . بسیاری از افرادی که صحنه های جنگی دیده اند در بازگشت از جنگ به زندگی عادی دچار اختلالات تطابقی میشوند ، خشم و افسردگی و درماندگی روانی تجربه میکنند و این فرد مثل غواصی که از عمق زیاد به سطح آب نیاز به تعدیل فشار دارد تا مشکل انعقاد نیابد ، احتیاج دارد به بازتوانی روانی یا حداقل چکاپ روانی که بتواند برای زن و بچه و در و همسایه و همکارش ، مفید بماند همچنان…این مسائل را باید جدی بگیریم روزی. این افراد اکثرا قهرمانان یک میهن اند.
دکتر علیرضا شیری/ طرحواره درمانگر /
عضو کامل ISST انجمن بین المللی طرحواره درمانی- لندن ۵ نوامبر