دو سه سال قبل ، رفته بودیم خاکسپاری مادر یکی از دوستان، یهویی هم قبرکن هم مداح بالاسر خاک ابراز محبت کردند و تاکید که فالوور این صفحه اند و ما تریپ تواضع … ولی اینقدر طرف اسمم را لابلای مطالب گفت که بعد مراسم خانومم پرسید چقدر بهش داده بودی اینهمه واست پپسی باز کرد؟
عوض اینکه بگه دکتر مردمی!!!
ما هیچ،
ما نگاه!🤪
————
رفته ایم خاکسپاری پدر یکی از دوستان بسبار نزدیک، مداح که تلقین و دعاها را خواند، شروع کرد به تشکر از خانواده هایی که اومده بودند و دیدم استرس گرفت منو؛ ردیابی کردم چرا اینطوری میشم و دیدم همیشه نگرانم اسم یک نفر جا بمونه و بد بشه ! به رفیق کناریم داستان را گفتم؛ اون گفت تو محل اونها، موقع خوانش خانواده های متوفی، ترتیب اسامی از فرزندان بزرگتر به کوچکتر، عروس و داماد اول به آخر باید حفظ بشه!
کف کردم! مگه بنا نیست در مرگ دیگران بیندیشیم چند صباح احتمالی خودمان را درست تر با افکار بازتر رندگی کنیم و غل و زنجیر تعصب را از وجودمان پاره کنیم؟
———
نمیدانم آخرین بار مسجد ختم کجا رفتم ولی مطمئنم روحانی که صحبت میکرد حرفهایش نه ربطی به متوفی داشت نه حضار ! یک سری جملات تکراری که همه منتظرند تموم بشه ، نه مطالعه ای، نه تحقیقی نه ایجاد شوقی! الانها، مردم مراسم در سالنها میگیرند، نی و سه تار و… میزنند، سخنران هم نمیخواهند!
زمونه عوض شده و آقایان حواسشان از اصل داستان پرت است.
مخلص،