خاطرات چابهار

امتیاز مطلب

عجيب است در اين چهل و شش سال زندگيم، چابهار نیامده بودم و ‌اشتباه بزرگی بود اینهمه زیبایی را ندیدن (قبلا زاهدان تدريس داشتم و بسیار دلنشين بود)

مردمی که ديدم بسیار مودب و خوش برخورد و ماخوذ به حیا هستند
من رفقایی اینستاگرامی داشتم که از سال‌ها قبل، به من فرصت دادند که لوازم التحریر و‌… برای کودکان محروم ‌روستاهای منطقه تهیه کنیم و بدون راهنمایی و دعوت ایشان و محبتشان امکان نداشت چنین سفر غنی تجربه کنیم
(دیدن مناطق محروم منطقه‌ای به این ثروتمندی، شوک آور است)
غرب چابهار، سواحل زیبای دَرَک را دارد که ما چادر زدیم لب آب و شب ماندیم و ستاره‌های حیرت آور را در تلاقی رمل‌های زرد و دریا دیدیم
شرق چابهار بندر بریس و خور زیبای گواتر را نزديك مرز پاكستان دارد (قایق‌ها تا زیستگاه‌های پرندگان عجيب غريب و محل زندگی دلفین‌ها می‌روند)
كلى فضاى بوم گردى نزديك مناطق توريستى وجود دارد كه غذاهاى خوب محلى مي‌دهند. پرس ماهى تازه سرخ شده با برنج ، خورش كرايى (با ادويه خوب)
بلوچ‌ها دل گنده‌اند و نجيب؛
بر خلاف تصورى كه تو ذهن ما نميدانم از كجا اومده، اينجا بسيار امن است👌
وقتی به روستاها و مناطق توریستی می‌رویم، کارهای دستی‌شان را بخریم که ارزان است ولی به اقتصادشان کمک می‌کند
زبان بلوچی بسیار زیباست :

دَدِه؟ وَشِّه؟ ( خوبى؟ روبراهى؟)
كلى از شاگردانم را اينجا ديدم كه موجب روشنى ديده شد و در پاسخ محبت بسيارى ديگر، دست بوس مرامشان هستم
پ ن: هتل‌هاى شهر به نظرم در مقايسه با كيش و مشهد، هنوز جاى كار دارد براى بهينه كردن سرويس، ما داخل شهر خانه اجاره كرديم

اشتراک گذاری

اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در telegram

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مطالب مرتبط

سفر به چابهار

مطالب مرتبط