میترا آبیار، کارشناس ارشد علوم کتابداری و اطلاعرسانی
حتماً شما هم در مورد سرانۀ مطالعه در کشور و آمار کتابخوانی خبرهایی شنیدهاید. هر از گاهی اعداد و ارقامی در این زمینه ارائه میشود. اگرچه هر بار این آمارها با احتساب میزان مطالعه کتابهای درسی و مذهبی و ادعیه و روزنامه و … سیری صعودی را نشان میدهند اما آنچه از حضور در بطن جامعه حاصل میشود حاکی از بی توجهی و احساس بینیازی به مطالعه در اقشار مختلف جامعه است. بهعنوان کتابداری که در یک کتابخانۀ عمومی مشغول به فعالیت است، این درد را در کالبد جامعه ایرانی به وضوح مشاهده میکنم. در مورد علتهای این مسأله و راهکارهای آن فراوان بحث و گفتگو شده است. عوامل متعددی چون بیتوجهی مسئولین امر به بخش فرهنگ، نبود آموزشهای عمومی در سطح کشور برای جذب مردم به مطالعه، اطلاعرسانی نامناسب در زمینههای فرهنگی به ویژه در رادیو و تلویزیون، نبود برنامه مناسب در مدارس برای آشنایی با کتاب و کتابخانه، هزینه بالای تهیه کالاهای فرهنگی و البته مشغولیت های ذهنی بسیار مردم در جهت رسیدن به زندگی با سطح امکانات متوسط و عامل مهم وجود سایر تفریحات و رسانه ها … را میتوان از جمله دلایل اقبال اندک به مطالعه برشمرد.
آنچه در این میان کمتر مورد توجه قرار گرفته دلایل برخاسته از جنبۀ روانی مسأله است. آنچه در این نوشته به آن پرداخته خواهد شد بررسی یکی از ویژگیهای نستباً فراگیر در جامعۀ ما:«کمال طلبی» و تاثیر آن در دو وجۀ مهم زندگی، یعنی خواندن و نوشتن است.
به گفته اسدی [۱] کمالطلبی دو وجۀ مثبت و منفی دارد. کمال طلبی مثبت موجب تلاش فرد در جهت رشد و پیشرفت و در نظر گرفتن استانداردهای سطح بالا برای زندگی میشود. در این نوع کمالگرایی انتظارات و توقعات منطقی به فرد اجازه میدهد از تلاشهای خود لذت ببرد و در انجام وظایف بکوشد، رشد کند و کار را به بهترین شیوه انجام دهد و به احساس رضایت و خشنودی درونی برسد. کمال گرایی منفی اما، زمانی است که فرد، اهداف بلندپروازانه و جاهطلبی افراطی دارد. او که رفتار سختگیرانهای نسبت به اطرافیان خود دارد، به شدت از اینکه در معرض انتقاد دیگران قرار بگیرد پرهیز میکند. از دیگران به خاطر درستکاری و وظیفهشناس بودنش انتظار احترام دارد. همچنین نیاز شدید به موفقیت دارد، با نگاهی افراطی به شکستهای خود مینگرد و با کوچکترین اشتباه احساس رضایت خود را از دست میدهد. این ویژگی در جنبههای مختلف خواندن و نوشتن خودنمایی میکند که با شناخت آن بهتر میتوانیم آن را برطرف کنیم.
بسیاری از ما وقتی تصمیم به مطالعۀ کتابی میگیریم به خودمان تحمیل میکنیم که آن را از ابتدا تا انتهایش بخوانیم. تابستان گذشته در یکی از کلاسهای آموزشی آقای دکتر شیری [۲] با موضوع کمال طلبی مثبت و منفی شرکت کرده بودم. ایشان دقیقاً به همین مطلب اشاره کردند که لازم نیست هر کتابی را از بای بسم الله تا تای تمت خواند. مگر کتاب داستان که باید از ابتدایش شروع کرد و یا کتابی که تمام و کمال خواندنش لازمۀ تحصیلات و یا حرفۀ ماست. در مورد سایر کتاب ها که تنها به دلیل علاقهمندی به موضوعشان برگزیدهایم برای خواندن، لازم نیست خودمان را ملزم به خواندن تمام آن بکنیم. با یک حساب سرانگشتی میتوانیم متوجه شویم که چه تعداد از کتابهای خوب را تنها به دلیل جذاب نبودن صفحات ابتداییشان، کنار نهاده و خود را از لذت غرقشدن در دنیای پر از شگفتی و اطلاعات آنها و راهیابی به مفاهیم عمیق زندگی محروم کردهایم. پیشنهاد میشود برای شروع، قسمتهایی از کتاب که برایمان جالب بوده را بخوانیم و سپس اگر تمایل به خواندن بیشتر پدید آمد و فرصت و حوصله بود سایر بخشها را مطالعه کنیم. به این ترتیب، با حجم زیادی از کتابهای نخوانده در کتابخانهمان و احساس گناه ناشی از کار نیمه تمام و فشار بر روی ذهنمان مواجه نمیشویم و اجازه میدهیم مطالب خوانده شده در وجودمان رسوب کرده، روح و جانمان را بنوازند.
بسیاری از ما قدمی برای خواندن بر نمی داریم چون فرصت کافی برای به اتمام رساندن مطلب نداریم و نیاموخته ایم که میشود گزیده خوانی کرد و صفحه به صفحه کتاب را نخواند. چه خوب است یک بار دیگر کتابها و مطالب نخوانده و نیمه خوانده خود را در دست بگیریم و تورقی کنیم. اگر به راستی نکتهای مناسب نیاز ما ندارند، با خیال آسوده آنها را کنار بگذاریم و این همه نگران نخوانده ماندنشان نباشیم.
در فاصله زیاد روزهای شکل گرفتن این ایده تا مکتوب کردن آن، دائم به این فکر میکردم که از کجا شروع کنم، چه نکاتی را بگویم و چگونه مقصود اصلی مطلب را برسانم و اصلاً آیا لازم است که این مطلب را بنویسم؟ در همین زمان در کتابخانۀ محل کارم به یک کتاب برخوردم به نام «اگر می توانید حرف بزنید، پس حتماً میتوانید بنویسید [۳]». در صفحات ابتدایی این کتاب با این جملات روبرو شدم: «اگر قصد دارید وقفه بزرگی در نوشتنتان بوجود آورید بر کمالگرایی اصرار داشته باشید. اگر قصد دارید انگیزۀ خلاق را در خود خاموش کنید پس بر کمالگرایی اصرار بورزید. اگر میخواهید الباقی عمرتان را بر سر این مسأله که به اندازۀ کافی خوب نبودهاید خود را شکنجه دهید پس بر کمالگرایی اصرار بورزید. برای اجتناب از سرخوردگی در نوشتن، انتظارات خود را به حداقل برسانید! اینکه بخواهید در همان قدم اول بهترین نتیجه را داشته باشید، اصلا بدفکری نیست، اما این را هم بدانید که هیچ وقت به این شکل نخواهد شد. کمالگرایی زیاد دست و پای شما را میبندد و به قدری شما را کلافه میکند که حتی قادر به نوشتن یک کلمه هم نخواهید بود». خواندن این مطالب باعث شد کمی به خود بیایم و ایدۀ اولیه این نوشته را روی کاغذ بیاورم.
پس از آن به این مشکل مبتلابه بسیاری از ما کتابدارها اندیشیدم و دریافتم اکثر ما اصلاً دست به قلم نمیبریم چراکه میخواهیم در همان بدو امر، کاری بی عیب و نقص و عالی انجام دهیم. چیزی که فرد کمالگرای منفی را دچار مشکل میکند توجه بیش از حد به جزئیات است و به همین دلیل اغلب، کمالگرایی به اهمالکاری ختم میشود. آنقدر میخواهیم عالی باشیم که اصلا کاری چون نوشتن را شروع نمیکنیم. اگر هم مینویسیم حداکثر تلاشمان را میکنیم تا کلمات دشوار و علمی به کار ببریم.
در اینجا فرصت بحث و بررسی عوامل ایجاد کمالگرایی و اساساً وظیفۀ یادداشت حاضر نیست اما به نظر میرسد کمالگرایی دلیلهای گوناگون و متنوعی دارد. والدین عیبجو و والدین کمالگرا که موفقیتهای خود و موفقیتهای فرزندان را، دست کم میگیرند، از جمله مهمترین این عوامل به شمار میروند. دریافت پاداش اجتماعی از رفتارهای کمالگرایانه نیز، عاملی تاثیرگذار است. بدان معنا که زمانی که دیگران دقت بیش از اندازه و حساسیتهای بیجای شما در انجام امور را، تعبیر به کاردرست بودن و یا تک و منحصر به فرد بودن، میکنند؛ شما بیش از پیش تشویق به ادامه چنین رفتارهایی میشوید [۴].
باید مراقب بود؛ زیرا: کمالطلبی همراه با اشتغال فکری بیش از حد دربارۀ نظم و ترتیب و مراقبت از همه چیز، به اختلال شخصیت وسواس فکری عملی منجر خواهد شد [۵].
حتما شما هم مانند من به این میاندیشید که حال با کمالگرایی چه کنیم؟
به گفته دکتر شیری نخست باید بپذیریم که این ویژگی، بخشی از وجود ما شده است و به فکر پیدا کردن مقصر و زیر سوال بردن والدین و اطرافیانمان نباشیم و به جای آن تلاش خود را در جهت تلطیف رفتارهای خود معطوف نماییم. دوم؛ به خود یادآوری کنیم که اشتباهات ما در غالب موارد فراموش میشوند و سوم؛ به خود اجازه بدهیم تلاش کنیم ولو اینکه اشتباه کنیم. با تلاش و تمرین این تمرینهای به ظاهر ساده میتوان امید داشت که پس از مدتی از کوله بار انبوه کارهای نیمه کاره، کتابهای نخوانده و نوشته های ناتمام بکاهیم.
این نوشته را با چند توصیه از کتاب «اگر میتوانید حرف بزنید، پس حتماً میتوانید بنویسید» در راستای غلبه بر کمالگرایی در نوشتن به پایان میبرم:
- در مورد آنچه از آن آگاهی دارید بنویسید. به این مطلب اعتقاد راسخ داشته باشید که اگر این موضوع نظر مرا جلب میکند پس نظر دیگران را هم جلب خواهد کرد؛
- با نوشتن دربارۀ آنچه میدانید و یا در زندگی با آن مواجه شدید متوجه میشوید که شما میتوانید این داستان را بهتر از هر کس دیگری تعریف کنید؛
- در مورد آنچه نمیدانید بنویسید! چیزی که مهم است این است که با آنچه نسبت به آن آگاهی داریم شروع کنیم، سپس درجهت آنچه به آن آگاهی نداریم حرکت کنیم. پس آیینهای مقابل حقایق زندگیتان قرار دهید اما نه هرحقیقتی. تغییراتی در آن بوجود آورید. حقایق را بردارید و به روشی که خود میخواهید آن را به پیش ببرید؛ و
- دربارۀ آنچه برایتان مهم است بنویسید. اگر چیزی باشد که برای شما اهمیت دارد این حق شماست که آن را به مردم بگویید.