واکس گوش تا نشستم روصندلی آرایشگاه، عباس آقا بهم گفت گوشهات خیلی پر مو شده، یه فکری بکن!کار اصلاح سر کچلمون سه دقیقه و ریشمون بیست دقیقه ۴ فروردین ۱۴۰۲
دلنوشته: سربلندی پدرم آقام بزرگ شده خيابان نظام وفا ( بوعلى) قزوين است؛ فوتبال را از همون شهر شروع كرد و تا تيم دوران دانشجويي اش در دانشگاه ۲۸ اسفند ۱۴۰۱
دل نوشته: پرتره های قدیمی به چهره سياه سفيد زن در اين پرتره رنگ و رو رفته قديمى و حالت پر از مهربانى اش به سمت دخترك چندماهه اش، خيره ۲۵ اسفند ۱۴۰۱
راه تازه تو چیست؟ زده ام بيرون شهر، به سمت يك روستا به اسم چدار (پنير معروف) ؛همه چيز خلوت است، انگار اين شانس را دارم كه به تنهايى ۲۲ اسفند ۱۴۰۱
دلنوشته: تولد من از اونایی بودم که تو بچگیم فکر میکردم خیلی زود میمیرم، نمیدونم هم چرا🤔، بنابراین هر چی بالای بیست سال را دیدم حکماً برام ۲۲ اسفند ۱۴۰۱
دلا نزد کسی بنشین از شهر زديم بيرون به سمت جنوب غر ، به عطش ديدار يك رفيق قديمى،من را نشوند تو باغچه اش، وسط سرماى غريب كش و ۱۵ اسفند ۱۴۰۱
معرفی فیلم و کتاب: The lives of others سالها قبل در دانشگاه شریف و با دانشجویان پرشرافت میهن، کارگاهی داشتم به نام « حل مساله» و دوساعت اول آن کارگاه به تبیین بحثی ۲۸ آبان ۱۴۰۱
مهمترین نوشته این چهل و هشت سال زندگیم بقدری در یکسال گذشته درگیر درس و تز و مقاله بودم که به خودم قول داده بودم کلی کارهای مهم نصفه نیمه را بعد از ۲۱ آبان ۱۴۰۱